تو را نادیـدن ما غــم نباشـد که در خیـلت به از ما کم نباشد من از دست تو در عالم نهم روی ولیکن چون تو در عالـم نباشد مبادا در جهـان دلتنــگ رویـی که رویـت بینـد و خـرم نباشـد من اول روز دانستم که این عهد که با من می کنی محکم نباشد مکن یارا دلم مجروح مگذار که هیچم در جهان مرهم نباشد
زهي عشق زهي عشق كه ما راست خدايا چه نغز است و چه خوب است و چه زيباست خدايا چه گرميم چه گرميم از اين عشق چو خورشيد چه پنهان و چه پنهان و چه پيداست خدايا زهي ماه زهي ماه زهي باده همراه كه جان را و جهان را بياراست خدايا زهي شور زهي شور كه انگيخته عالم زهي كار زهي بار كه آنجاست خدايا فروريخت فروريخت شهنشاه سواران زهي گرد زهي گرد كه برخاست خدايا فتاديم فتاديم بدان سان كه نخيزيم ندانيم ندانيم چه غوغاست خدايا ز هر كوي ز هر كوي يكي دود دگرگون دگربار دگربار چه سوداست خدايا نه دامي است نه زنجير همه بسته چراييم چه بند است چه زنجير كه برپاست خدايا
هر ناهماهنگی ظاهری نشانه ی ناهماهنگی باطنی یا ذهنی است .هر وضعیت ناهماهنگ نشانه ی ناهماهنگی در رون خود آدمی است. اگر در باطن انسان ذره ای واکنش هیجانی نسبت به وضعیت ناهماهنگ وجود نداشته باشد آن وضع برای ابد از سر راهش کنار می رود پس می بینیم که کار آدمی همواره با خویشتن است.... فلورانس اسکاول شین