۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

من يکـــی مجنون ديگر در پی ليـــــلای خويشم

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگيرم
سنـــــــگ خارا را گواه اين دل شيدا بگيرم

مو به مو دارم سخن ها
نـــکته ها از انجمن ها
بشنـــو ای سنگ بيابان
بشنويــد ای باد و باران
با شما همرازم اکنون با شما دمسازم اکنون

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگيرم
سنـــــــگ خارا را گواه اين دل شيدا بگيرم

مو به مو دارم سخن ها
نـــکته ها از انجمن ها
بشنـــو ای سنگ بيابان
بشنويــد ای باد و باران
با شما همرازم اکنون با شما دمسازم اکنون

شمع خود سوزی چو من
در مــــــــــــــيان انجمن
گاهی اگر آهی کشد دلها بسوزد
گاهی اگر آهی کشد دلها بسوزد

يک چنين آتش به جان
مصلحت باشــــد همان
با عشق خود تنها شود تنها بسوزد
با عشق خود تنها شود تنها بسوزد

من يکـــی مجنون ديگر
در پی ليـــــلای خويشم
عاشق ايـــــن شور حال
عشق بی پروای خويشم

تا به ســــويش ره سپارم
سر ز مــــــستی بر ندارم
من پريشان حال و دلخون
با هـــــمين دنيای خويشم

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگيرم
سنـــــــگ خارا را گواه اين دل شيدا بگيرم

مو به مو دارم سخن ها
>نـــکته ها از انجمن ها
بشنـــو ای سنگ بيابان
بشنويــد ای باد و باران
با شما همرازم اکنون با شما دمسازم اکنون

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

دلتنگ توام

دلتنگ توام، وقتی تو نیستی
دوستانی دارم،
به گفتگویشان مینشینم لیکن چون تو نیستند،
چه عمیق است درک تو از من ،
به ندرت کلامی بر لب میرانم که تو به واقع ناگفته ها را میدانی ،
چقدر دلم برایت تنگ میشود ...
می خواهم یقین بدانم که میدانی هر کجا باشم هر که را ببینم ،
یا هر چه کنم ،
پیوندی چون تو نخواهم داشت ،
هـــــــــــــــــــرگــــــــــــــــــز

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

من چه دانم؟

مرا گویی کرایی؟
من چه دانم؟
چنین مجنون چرایی؟
من چه دانم؟
مرا گویی بدین زاری که هستی به عشقم چون بر آیی؟
من چه دانم؟
مرا گویی به قربانگاه جانها نمیترسی که آیی؟
من چه دانم؟
منم در موج دریاهای عشقت ، مرا گویی کجایی؟
من چه دانم؟

گریه نکن دل بی تاب از بی خبری

چه آرام در خود شکستم
چه دلتنگ تنها نشستم
با تو آرامم پس از این به خدا
گریه نکن دل بی تاب از بی خبری
شکوه نکن تن رنجور از در به دری
ای وای
با من و دل تو بگو چه گذشت؟
با دل زار و شکسته من
پر بکشم به هوای تو
تا کی برسد تن خسته من؟
چه سازم دلتنگ دیدار؟
چه گویم با عکس دیوار؟
نشیند به هوای تو دل
تا که باز آیی گل گم شده ام
گریه نکن دل بی تاب از بی خبری
شکوه نکن تن رنجور از در به دری
ای وای

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

now we are engaged

دم دمای غروب بود که بعد از کلی تماس خلاصه گوشیو برداشت:
-Hi Honey, how are you doing? where have you been? long time no news, i was getting worried !!!
-Hi, im fine, oh yes, we were on a trip. It was very nice.
-oh nice, so where did you go?
-We went to Manch, to france. we were there for 2 days.
-lucky you.
-thanks. you know... Treve baught me a ring. Now we are engaged !!!
-realy honey... (oh my god, something exploded in my throat) congratulation honey, i'm so happy for you...
زبونم بند اومده بود. مثل بارون بهاری اشکم جاری شده بود. هم باید خوشحال میبودم هم ناراحت. چونکه عزیزی خوشحال بود و چون باید به فراغش عادت میکردم

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

دلم به بوی تو آغشته است

دلم به بوی تو آغشته است
کجای جهان رفته ای
نشان قدم هایت...
چون دان پرندگان...
همه سویی ریخته است

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

Chaque jour je t’aime davantage

Chaque jour je t'aime davantage, aujourd'hui plus qu'hier et bien moins que demain

۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

من اگر گوشه ی میخانه نشستم به تو چه؟

زاهدا من که خراباتی و مستم به تو چه؟ ساغر و باده بود بر سر دستم به تو چه؟
تو اگر گوشه ی محراب نشستی صنمی گفت چرا؟ من اگر گوشه ی میخانه نشستم به تو چه؟
آتش دوزخ اگر قصد ِ تو و ما بکند تو که خشکی چه به من/من که تر هستم به تو چه؟

Je suis l'apprentissage du français

Je suis l'apprentissage du français
Je suis etudiant ;-)

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

عاشقي جرم قشنگي است به انكار مكوش

اي نگاهت نخي از مخمل و از ابريشم
چند وقتست كه هر شب به تو مي انديشم
به تو ، آري به تو يعني به همان منظر دور
به همان سبز صميمي به همان باغ بلور
به همان سايه ، همان وهم ، همان تصويري
كه سراغش ز غزلهاي خودم ميگيري
به تبسم، به تكلم ، به دل آرايي تو
به خموشي ، به تماشا ، به شكيبايي تو
به نفسهاي تو در سايه سنگين سكوت
به سخنهاي تو با لهجه شيرين سكوت
شبحي چند شبي آفت جانم شده است
اول نام كسي ورد زبانم شده است
در من انگار يكي در پي انكار من است
يك نفر مثل خودم عاشق ديدار من است
يك نفر ساده چنان ساده كه از سادگيش
مي شود يك شبه بي پرده به دلدادگيش
آه اي خواب گران سنگ سبكبار شدي
تو كه بر روح من افتاده و آوار شدي
آه اي بيرنگ تر از آينه يك لحظه بايست
راستي اين شبح هر شبه تصوير تو نيست؟
اگر اين حادثه هر شبه تصوير تو نيست
پس چرا رنگ تو و آينه اينقدر يكيست؟
آري آن سايه كه شب آفت جانم شده بود
آن الفبا كه همه ورد زبانم شده بود
اينك از پشت دل آينه پيدا شده است
خود تماشا گه اين خيل تماشا شده است
آن الفباي دبستاني دلخواه ، تويي
عشق من ، آن شبح شاد شبانگاه ، تويي
حتم دارم كه تويي آن شبح آينه پوش
عاشقي جرم قشنگي است به انكار مكوش

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

غم من، لیک، غمی غمناک است

شب سردی است، و من افسرده. راه دوری است، و پایی خسته. تیرگی هست و چراغی مرده. می کنم، تنها، از جاده عبور: دور ماندند زمن آدم ها.سایه ای از سر دیوار گذشت، غمی افزود مرا بر غم ها. فکر تاریکی و این ویرانی، بی خبر آمد تا با دل من، قصه ها ساز کند پنهانی.نیست رنگی که بگوید با من، اندکی صبر، سحر نزدیک است. هر دم این بانگ برآرم از دل:وای، این شب چقدر تاریک است!خنده ای کو که به دل انگیزم؟ قطره ای کو که به دریا ریزم؟ صخره ای کو که بدان آویزم؟مثل این است که شب نمناک است. دیگران را هم غم هست به دل، غم من، لیک، غمی غمناک است.
سهراب سپهری

ВИА Гра - Поцелуи

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

تمام هستی ام خندیدن توست

یکی در آرزوی دیدن توست ، یکی در حسرت بوسیدن توست

ولی من ساده و بی ادعایم ، تمام هستی ام خندیدن توست

۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

باور عشق برایش سخت است

من دلم تنگ کسی است که به دلتنگی من می‌خندد باور عشق برایش سخت است ای خدا باز به یاری نسیم سحری می‌شود آیا دل به نازک‌ دل من بربندد؟


Humans Lost Humanity

Humans lost humanity
Feelings are dead
The world is one machinery
Humans lost humanity
Success dominates
Without regard to casualties
You're one link in a big chain
Without success you're nothing
The individual doesn't count
Profit is more important than a man
People are dying from starvation
On a price policy destroys tons of food
Humans lost humanity
Feeling are dead
The world is one machinery
Humans lost humanity
Success dominates
Without regard to casualties
You're a product of society
Controlled by the stress of working
No love for little children
No care for old peoples
Daily round kills all feelings
Parents maltreat and rape their children
More psychopats and sexual crimes
Ecocide cause of economic growth
Some people take refuge in drugs
And love is for sale
More weapons for more senseless wars
Some people taugh while world suffers

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

خیلی سخته

خیلی سخته که برای چیزی که میدونی هرگز رخ نخواهد داد صبر کنی اما بدتر اونه که بدونی اون همه چیزیه که میخوای

its hard to wait around for something you know may never happen but its even harder when you know its everything youwant

به دنبال تو

به دنبال كسی هستم كه با درد آشنا باشد
دلش غمگین خودش ساده كمی از جنس ما باشد؛
به دنبال كسی هستم كه گر گویم غم خودرا
كه با سوز و غم و دردم به هر جا همنوا باشد؛
به دنبال كسی هستم كه عشقش واقعی باشد
نه دنیا و نه زر خواهد نه طالب بر هوی باشد

هم خود سوختم هم خلق تو

عمری بر خود ظلم کردم که مبادا در حق بنده تو ظلمی روا کنم. اما چه سود...

هم خود سوختم هم خلق تو

خود پریشانم

خدایا بگذر ز گناهم. تو میدانی که ذره ای راضی به تضییع حقوق کسی نبوده و نیستم اما خود میدانی که ناخواسته بارها چنین کرده ام. تو میدانی که حتی ثانیه ای به پریشانی ذهن انسانی راضی نیستم اما چه کنم که ذهن عزیزانم را پریشان کرده ام.

خدایا خود پریشانم

I will Always Love You

ایران کهن

پدرم روزت مبارک

زنگ زدم تا روزشو بهش تبریک بگم، اما چه کنم که باز ناراحتش کردم، دست خودم نبود، امروز این بار دومم بود که پاچه یه عزیز دلی رو میگرفتم !!! نه، نه، سومی بود. خدایا دل شکستن چه آسونه! یکی رو از عشق و تمنای زیاد سوزوندم یکی رو به وعده پل سراط و آخریو بخاطر دنیا.

مرا دریاب...

بار الهی

مونس تنهاییم تویی

همیشه دعا میکردم که اون حس زیبای در کنارت بودن را در وجودم حفظ کنی. الآن چندین ساله که دیگه اون حس زیبا و روحانی رو تو وجودم احساس نمیکنم. تا همین 2، 3 سال پیش دعا های قبل از خواب آرام بخش روح و جانم بود. اما ...

اما حالا گویا سنگ شدم. انگار فرسنگها ازت دورم. خدایا، مگه یکی از دعاهام همیشه این نبود که "پروردگارا! مرا به خودم وا مگذار" پس چرا رهایم کردی؟ پس چه شد آنهمه مهربانیت؟ خود میدانم که ظالم شده ام. خود میدانم که خودخواه شده ام. به من آموخته بودی که چه لذت ها در از خودگذشتن هست. بارها طعم آنرا به من چشاندی. اما حتی طعم آن را نیز فراموش کرده ام.

پروردگارا، مرا دریاب. مگذار بیشتر از این بر مردمان شریفت ظلم روا دارم. مرا دریاب...

نازنین مریم

وای گل سرخ و سپیدم کی میایی
بنفشه برگ بیدم کی میایی
تو گفتی گل درآید من میایم
وای گل عالم تموم شد کی میایی

جان مریم چشماتو واکن سری بالا کن
در اومد خورشید شد هوا سفید
وقت اون رسید که بریم به صحرا آی نازنین مریم
جان مریم چشماتو واکن منو صدا کن
بشیم روونه بریم از خونه
شونه به شونه به یاد اون روزها وای نازنین مریم
باز دوباره صبح شد من هنوز بیدارم
ای کاش میخوابیدم تورو خواب میدیدم
خوشه غم توی دلم زده جوونه دونه بدونه
دل نمی دونه چه کنه با این همه غم
وای نازنین مریم وای نازنین مریم

بیا رسید وقت درو مال منی از پیشم نرو
بیا سر کارمون بریم درو کنیم گندمارو
بیا رسید وقت درو مال منی از پیشم نرو
بیا سر کارمون بریم بیا بیا نازنین مریم نازنین مریم

باز دوباره صبح شد من هنوز بیدارم
ای کاش میخوابیدم تورو خواب میدیدم
خوشه غم توی دلم زده جوونه دونه بدونه
دل نمی دونه چه کنه با این همه غم
وای نازنین مریم وای نازنین مریم

وای نازنین مریم وای نازنین مریم

آغاز

چشمانم را باز کردم

بالای سرم سقفی بود چوبی با شیارهای پهن

این تقریبا اولین چیزی بود که تو زندگیم می دیدم

شروعی در نیمه راه

بنام آن یگانه عشق آفرین آن فروزنده دلها

جهان ای برادر نماند به کس

دل اندر جهان آفرین بند و بس

مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت

که بسیار کس چون تو پرورد و کشت

چو آهنگ رفتن کند جان پاک

چه بر تخت مردن چه بر روی خاک

برگرفته از گلستان سعدی