بار الهی
مونس تنهاییم تویی
همیشه دعا میکردم که اون حس زیبای در کنارت بودن را در وجودم حفظ کنی. الآن چندین ساله که دیگه اون حس زیبا و روحانی رو تو وجودم احساس نمیکنم. تا همین 2، 3 سال پیش دعا های قبل از خواب آرام بخش روح و جانم بود. اما ...
اما حالا گویا سنگ شدم. انگار فرسنگها ازت دورم. خدایا، مگه یکی از دعاهام همیشه این نبود که "پروردگارا! مرا به خودم وا مگذار" پس چرا رهایم کردی؟ پس چه شد آنهمه مهربانیت؟ خود میدانم که ظالم شده ام. خود میدانم که خودخواه شده ام. به من آموخته بودی که چه لذت ها در از خودگذشتن هست. بارها طعم آنرا به من چشاندی. اما حتی طعم آن را نیز فراموش کرده ام.
پروردگارا، مرا دریاب. مگذار بیشتر از این بر مردمان شریفت ظلم روا دارم. مرا دریاب...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر