۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

پدرم روزت مبارک

زنگ زدم تا روزشو بهش تبریک بگم، اما چه کنم که باز ناراحتش کردم، دست خودم نبود، امروز این بار دومم بود که پاچه یه عزیز دلی رو میگرفتم !!! نه، نه، سومی بود. خدایا دل شکستن چه آسونه! یکی رو از عشق و تمنای زیاد سوزوندم یکی رو به وعده پل سراط و آخریو بخاطر دنیا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر